سکوت می کنم تا کسی ازم نرنجه ...سکوت میکنم که غرورم حفظ شه ... سکوت میکنم تا تو در وجدانت سکوتم را معنا کنی... من با لبهای بسته و دل مالامال گله دوستت دارم .تو عشقم" آزادی گرچه آزادیت در نگاه بعضی به بی رگیم تفصیر می شود گرچه مغزم آتش می گیرد با یاد آوری گفته هایشان و میمیرد اما دل من با نوازش دستانت آرام میگیرد به اینکه روزی مرا دریابی با من یک دل و پیمان شوی خوشم.
نانا میگه : ...هیسسسسسسسس عزیزم خسته اس حوصله حرفای تو دلمو" غرغر میشنوه
دوستای گلم!!
منظورم ازپارتی مهمونی نیستا!
منظورم ازاین آشناهان که کار آدمو راه میندازن
باهزار بدبختی!یدونه ازاین موجودات ناشناخته توی دانشگاه آزاد پیدا کردیم!!
هیچی دیگه..قرار شد یه جورایی بهم مرخصی بدن که ما مثل بچه ی آدم بشینیم درسمونو بخونیم
خودا رو شوکر که همممه چی داره درست میشه..
جدیدنا هم مثل یه بچه ی خوب چسبیدیم به درس!!
واز این حالتو..واین حالتو
..این حالت مخصوصا
!! در اومدیم..
التماس دعا..مخصوصا برای اعتیادم به اینترنت!!
لیست کل یادداشت های این وبلاگ