سفر بعدی روحانی و ظریف کجاست؟
رئیس جمهور که بخش زیادی از تمرکز خود را بر ترمیم روابط ایران با کشورهایی گذاشته تا از مسیر سیاست خارجی پلی به بهبود وضعیت معیشتی مردم در داخل بزند، بعد از حضور در اجلاس شانگهای و اجلاس سالیانه سازمان ملل ممکن است دهه سوم مهرماه به عربستان سعودی برود.
از لحظهای که در یکی از
اتاقهای بیمارستان بستری شده بودم، زن و شوهری در تخت روبروی من مناقشهی
بیپایانی را ادامه میدادند. زن میخواست از بیمارستان مرخص شود و شوهرش
میخواست او همان جا بماند. از حرفهای پرستارها متوجه شدم که زن یک تومور
دارد و حالش بسیار وخیم است. در بین مناقشه این دو نفر کم کم با وضیعت زندگی
آنها آشنا شدم. یک خانواده روستائی ساده بودند با دو بچه. دختری که سال
گذشته وارد دانشگاه شده و یک پسر که در دبیرستان درس میخواند و تمام
ثروتشان یک مزرعه کوچک، شش گوسفند و یک گاو است.
در راهروی بیمارستان یک تلفن
همگانی بود و هر شب مرد از این تلفن به خانهشان زنگ میزد. صدای مرد خیلی
بلند بود و با آن که در اتاق بیماران بسته بود، اما صدایش به وضوح شنیده
میشد. موضوع همیشگی مکالمه تلفنی مرد با پسرش هیچ فرقی نمیکرد: «گاو و
گوسفند ها را برای چرا بردید؟ وقتی بیرون میروید، یادتان نرود در خانه را
ببندید. درسها چطور است؟ نگران ما نباشید. حال مادر دارد بهتر میشود. بزودی برمیگردیم…»
چند روز بعد پزشکها اتاق عمل
را برای انجام عمل جراحی زن آماده کردند. زن پیش از آن که وارد اتاق عمل
شود ناگهان دست مرد را گرفت و درحالی که گریه
میکرد گفت: « اگر برنگشتم، مواظب خودت و بچهها باش.» مرد با لحنی مطمئن و
دلداری دهنده حرفش را قطع کرد و گفت: «این قدر پرچانگی نکن.» اما من احساس
کردم که چهرهاش کمی درهم رفت.
بعد از گذشت ده ساعت که
زیرسیگاری جلوی مرد پر از ته سیگار شده بود، پرستاران، زن بیحس و حرکت را
به اتاق رساندند. عمل جراحی با موفقیت انجام شده بود. مرد از خوشحالی سر از
پا نمیشناخت و وقتی همه چیز رو به راه شد، بیرون رفت و شب دیروقت به
بیمارستان برگشت. مرد آن شب مثل شبهای گذشته به خانه زنگ نزد. فقط در کنار
تخت همسرش نشست و غرق تماشای او شد که هنوز بیهوش بود.
صبح روز بعد زن به هوش آمد. با
آن که هنوز نمیتوانست حرف بزند، اما وضعیتش خوب بود. از اولین روزی که
ماسک اکسیژنش را برداشتند، دوباره جر و بحث زن و شوهر شروع شد. زن میخواست
از بیمارستان مرخص بشود و مرد میخواست او همان جا بماند. همه چیز مثل
گذشته ادامه پیدا کرد. هر شب، مرد به خانه زنگ میزد. همان صدای بلند و
همان حرفهایی که تکرار میشد.
روزی در راهرو قدم میزدم. وقتی
از کنار مرد میگذشتم داشت میگفت: «گاو و گوسفندها چطورند؟ یادتان نرود
به آنها برسید. حال مادر به زودی خوب میشود و ما برمیگردیم.» نگاهم به
او افتاد و ناگهان با تعجب دیدم که اصلا کارتی در داخل تلفن همگانی نیست.
مرد درحالی که اشاره می کرد ساکت بمانم، حرفش را ادامه داد تا این که
مکالمه تمام شد. بعد آهسته به من گفت: «خواهش میکنم به همسرم چیزی نگو.
گاو و گوسفندها را قبلاً برای هزینه عمل جراحیش فروختهام. برای این که
نگران آیندهمان نشود، وانمود میکنم که دارم با تلفن حرف میزنم.»
در آن لحظه متوجه شدم که این تلفن برای خانه نبود، بلکه برای همسرش بود که بیمار روی تخت خوابیده بود. از رفتار این زن و شوهر و عشق مخصوصی که بینشان بود، تکان خوردم. عشقی حقیقی که نیازی به بازیهای رمانتیک و گل سرخ و سوگند خوردن و ابراز تعهد نداشت، اما قلب دو نفر را گرم میکرد.

امروز رفتم دانشگاه .رفیقم بهم گفت که A رو دیده اما هر چی منتظر موندم نیومد کلاس شک کردم که با ما کلاسشو برداشته باشه رفتم طبقه هم کف روی بردو نگاه کردم تا ببینم برنامه اون یکی کلاس چیه کلاسو پیدا کردم دیدم A با اون کلاس برداشته منم رفتم سریع حذف واضافه کردم هم مال خودمو هم مال دوستمو ورفتم کلاس اونا .زرنگی به این میگن .یکی از پسرای کلاس داشت منو دست مینداخت که چرا اومدم این کلاس آخه میدونست من یه کلاس دیگه رو برداشته بودم A هم میخندید.بعد کلاسA ازم یه سوال در مورد انتخاب واحد کرد و رفت.کلاس بعدی هم با اون داشتم وقت استراحتمون بود اون زیر آلاچیق بود منم از پنجره ی دانشگاه یه سرک کشیدم شیطونی هام تمومی نداره.از ذوق بیش از حده.اومدم پایین تا از رو برد ببینم کدوم کلاس باید بریم A با دوستشم اومدن بهم گفتن کدوم کلاس باید بریم منم آدرس اشتباهی دادم بهشون به تلافی اون مسخره کردنایی که تو کلاس باهام داشتن.کلی خندیدم بعد یه رب اونا کلاس واقعی رو پیدا کردن فهمیدن سر کارشون گذاشتیم اونا هم خندیدن چیز خاصی نگفتن بعد چند دقیقه بچه ها اومدن A پشت سرم نشسته بود بازم منو صدا کرد ودر مورد انتخاب واحدش گفت 24 واحد برداشته بود اعصابم خورد شده بود دوست داشتم همه کلاساشو با من برداره بهش گفتم اشتباه کردی این درسارو برداشتی رفیقش به A گفت چرا غلط کردی؟استاد اومد وچون تخته خراب بود کلاسو عوض کرد دوباره A پشت سرم بود همش هواسم به اون بود نمیدونم میتونم درسامو خوب بخونم یا نه.اونکه خیالی نداره اما من... بی خیال فدای سرش خیلی خیلی خوش حالم.منتظرم ببینم فردا هم با ما کلاسشو برداشته یا نه فردا هم بگذره دیگه نفس راحت میکشم.

-آیا بهتر نبود رئیس جمهور دموکرات آمریکا بابت ضبط دارایی های متعلق به ملت ایران در طول بیش از سه دهه گذشته عذرخواهی کند؟
-آیا دخالت ایالات متحده آمریکا در کودتای سال 1332 ( که سازمان سیا نیز اخیرا نسبت به آن اقرار کرده است) و تحمیل دوباره محمدرضا پهلوی به ملت ایران خود بدترین جنایات و خیانت کاخ سفید علیه ملت ایران محسوب نمی شود؟
-آیا اوباما تا کنون نام "وینسنس" و ماجرای اجساد شناور دهها ایرانی بیگناه بر روی آبهای نیلگون خلیج همیشه فارس را شنیده است؟ آیا اوباما می داند که آن مردان،زنان و کودکان معصوم چگونه قربانی هوسرانی جنگ طلبانه ناخدای ناو وینسنس شدند .آیا اوباما فیلم اعطای نشان شجاعت به فرمانده این ناو شیطانی توسط بوش پدر را مشاهده کرده است؟
-آیا اوباما ذره ای از چشمان خیس مادران و نگاههای معصوم کودکانی که در اوج مظلومیت فرزندان و پدران خود را در جریان هشت سال جنگ ظالمانه تحمیلی از دست دادند و در راه دفاع از اسلام و میهن شربت شهادت نوشیدند می داند؟! آیا اوباما می داند که با گذشت ربع قرن از پایان جنگ تحمیلی هنوز دهها هزار رزمنده از جراحات جسمی و روحی ناشی از موشکهای اعطایی آمریکا به صدام رنج می برند؟ آیا او می داند موج انفجار و گاز خردل و سرفه های ممتد و انواع ناراحتی های دردناک پوستی چگونه قوی ترین مردان را زمینگیر می کند؟
-شاید اوباما استدلال کند که این وقایع و دهها واقعه دیگر در دوران روسای جمهور دیگر آمریکا ( از کارتر تا بوش پسر) رخ داده است. اگر این استدلال غیر قابل قبول اوباما را نیز بپذیریم مرور حوادث و وقایع 5 سال اخیر برای کشف حقیقت کافیاست!
اعمال تحریم های یکجانبه در دوران ریاست جمهوری اوباما و از همه بدتر، جلوگیری آمریکا از واردات دارو به ایران معنایی جز "قیام علیه انسانیت" نداشته و ندارد. به راستی اوباما و دموکراتهای پرادعا چگونه و بر چه اساسی می خواهند چنین جنایاتی را توجیه کنند؟ اوبامایی که دارنده جایزه صلح نوبل و مدعی احترام به حقوق بشر است، چگونه می تواند تقابل خود با ملت ایران بر سر تشدید تحریم های یکجانبه را توجیه کند؟ بالفرض اوباما اعمال تحریم های ظالمانه علیه ایران را به دولت قبلی کشورمان مرتبط سازد! آیا در این صورت ملت ایران باید مجازات می شد! آیا نتیجه تقویت محور مقاومت در خاورمیانه باید زجر دادن بیماران حاد کلیوی و ریوی و قلبی و نایابی و کمیابی داروهای خاص باشد؟!
در نهایت اینکه هزاران دلیل موجه برای عذرخواهی رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا از ملت ایران وجود دارد که "ترافیک خیابانهای نیویورک" در میان آنها اساسا محلی از اعراب ندارد! اوباما اگر واقعا در پی گفتگو با ایران است باید خود را برای عذرخواهی هایی به مراتب بزرگ تر آماده کند...
البته عذرخواهی رسمی گام اول است و نکته مهمتر تغییر رفتار و سیاستهاست که باید در عمل دیده شود.
لیست کل یادداشت های این وبلاگ