سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و در پى جنازه‏اى مى‏رفت ، شنید مردى مى‏خندد فرمود : ] گویا مرگ را در دنیا بر جز ما نوشته‏اند ، و گویا حق را در آن بر عهده جز ما هشته‏اند ، و گویى آنچه از مردگان مى‏بینیم مسافرانند که به زودى نزد ما باز مى‏آیند ، و آنان را در گورهاشان جاى مى‏دهیم و میراثشان را مى‏خوریم ، پندارى ما از پس آنان جاودان به سر مى‏بریم . سپس پند هر پند و پند دهنده را فراموش مى‏کنیم و نشانه قهر بلا و آفت مى‏شویم . [نهج البلاغه]
 
پنج شنبه 92 مهر 18 , ساعت 2:43 عصر






زنى به حضور حضرت داوود (ع) آمد و گفت: اى پیامبر خدا پروردگار تو ظالم است یا عادل؟

داوود (ع) فرمود: خداوند عادلى است که هرگز ظلم نمى کند.

سپس فرمود: مگر چه حادثه اى براى تو رخ داده است که این سؤال را مى کنى؟

زن
گفت: من بیوه زن هستم و سه دختر دارم، با دستم ریسندگى مى کنم، دیروز شال
بافته خود را در میان پارچه اى گذاشته بودم و به طرف بازار مى بردم تا
بفروشم و با پول آن غذاى کودکانم را تهیه سازم ، ناگهان پرنده اى آمد و آن
پارچه را از دستم ربود و برد و تهیدست و محزون ماندم و چیزى ندارم که معاش
کودکانم را تأمین نمایم .


هنوز سخن زن تمام نشده بود که ...

در
خانه داوود (ع) را زدند ، حضرت اجازه وارد شدن به خانه را داد ، ناگهان ده
نفر تاجر به حضور داوود (ع) آمدند و هر کدام صد دینار (جمعاً هزار دینار)
نزد آن حضرت گذاردند و عرض کردند: این پولها را به مستحقش بدهید. حضرت
داوود (ع) از آن ها پرسید : علت این که شما دسته جمعى این مبلغ را به اینجا
آورده اید چیست ؟ عرض کردند: ما سوار کشتى بودیم ، طوفانى برخاست ، کشتى
آسیب دید و نزدیک بود غرق گردد و همه ما به هلاکت برسیم ، ناگهان پرنده اى
دیدیم ، پارچه سرخ بسته اى به سوى ما انداخت ، آن را گشودیم ، در آن شال
بافته دیدیم ، به وسیله آن مورد آسیب دیده کشتى را محکم بستیم و کشتى بى
خطر گردید و سپس طوفان آرام شد و به ساحل رسیدیم و ما هنگام خطر نذر کردیم
که اگر نجات یابیم هر کدام صد دینار، بپردازیم و اکنون این مبلغ را که هزار
دینار از ده نفر ماست به حضورت آورده ایم تا هر که را بخواهى ، به او صدقه
بدهى.

حضرت داوود (ع) به زن متوجه شد و به او فرمود : پروردگار تو
در دریا براى تو هدیه مى فرستد، ولى تو او را ظالم مى خوانى ؟ سپس ‍ هزار
دینار را به آن زن داد و فرمود : این پول را در تأمین معاش کودکانت مصرف کن
، خداوند به حال و روزگار تو ، آگاهتر از دیگران است.




پنج شنبه 92 مهر 18 , ساعت 2:18 عصر

جیب هایم را مرور می کنم ...

کیفم را زیر و رو می کنم ،

تمامِ خودم را می گردم ...

تا باور کنم ،

فقیرتر از آنم ...

که بهایِ شکستنِ دلت را بپردازم !

 

سمانه سوادی



پنج شنبه 92 مهر 18 , ساعت 1:50 عصر


مدل موی سبیل به سر

حقیقته محض

تصاویری از ترول های با حال و خنده دار



پنج شنبه 92 مهر 18 , ساعت 1:25 عصر

سلامی گرم تقدیم به همه دوستانی که در این وبلاگ نظر میگزارند

امیدوارم همیشه شاد باشید وووووووومهمتر از همه وقققققت گران بها تون رو الکی ازدست ندهید

امیدوارم بتونم مطالب خوبی را در اختیار تون بگزارم 

 

تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچک » بخش تصاویر زیباسازی » سری پنجم www.pichak.net کلیک کنیدتصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچک » بخش تصاویر زیباسازی » سری پنجم www.pichak.net کلیک کنید

 



پنج شنبه 92 مهر 18 , ساعت 12:58 عصر


کم سرمایه ای نیست .. !


داشتن آدمهایی که حالت رابپرسند ...!



ولـــــی ...

 از آن بهتر داشتن آدمهاییست ...

که وقتی حالت را میپرسند ...

بتوانـــی بگویی: خـــــوب نیستم ...




<   <<   31   32   33   34   35   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ