رفته بودیم برای بازدید از موشک های فوق پیشرفته ی روسی.
وقتی بازدیدمون تموم شد، حسن رو کرد به کارشناس موشکی روسیه و گفت:"اگه میشه فن آوری این موشک رو در اختیار ما قرار بدید!"
ژنرال ها و کارشناسان روسی خندیدند و گفتند:" امکان نداره. این فن آوری فقط در اختیار کشور ماست".
حسن خیلی جدی و محکم گفت:"ولی ما خودمون این موشک رو می سازیم" و دوباره صدای خنده ی اونا بلند شد.
وقتی برگشتیم ایران، خیلی تلاش کردیم نمونه شو بسازیم، ولی نشد.وقتی از ساخت موشک ناامید شدیم، حسن راهی مشهدالرضا_علیه السلام _ شد.
خودش تعریف می کرد:"به امام رضا_علیه السلام_ متوسل شدم و سه روز توی حرم موندم.
***
روز سوم بود که عنایت امام رضا _علیه السلام_ رو حس کردم و حلقه ی مفقوده ی کار به ذهنم خطور کرد.
وقتی زیارتم تموم شد دفترچه نقاشی دخترم رو برداشتم و طرحی رو که به ذهنم رسیده بود، کشیدم تا وقتی رسیدم تهران عملی اش کنم." وقتی حسن از مشهد برگشت، سریع دست به کار شدیم و موشکی ساختیم که به مراتب از مدل روسی، بهتر و پیشرفته تر بود.
وقتی بازدیدمون تموم شد، حسن رو کرد به کارشناس موشکی روسیه و گفت:"اگه میشه فن آوری این موشک رو در اختیار ما قرار بدید!"
ژنرال ها و کارشناسان روسی خندیدند و گفتند:" امکان نداره. این فن آوری فقط در اختیار کشور ماست".
حسن خیلی جدی و محکم گفت:"ولی ما خودمون این موشک رو می سازیم" و دوباره صدای خنده ی اونا بلند شد.
وقتی برگشتیم ایران، خیلی تلاش کردیم نمونه شو بسازیم، ولی نشد.وقتی از ساخت موشک ناامید شدیم، حسن راهی مشهدالرضا_علیه السلام _ شد.
خودش تعریف می کرد:"به امام رضا_علیه السلام_ متوسل شدم و سه روز توی حرم موندم.
***
روز سوم بود که عنایت امام رضا _علیه السلام_ رو حس کردم و حلقه ی مفقوده ی کار به ذهنم خطور کرد.
وقتی زیارتم تموم شد دفترچه نقاشی دخترم رو برداشتم و طرحی رو که به ذهنم رسیده بود، کشیدم تا وقتی رسیدم تهران عملی اش کنم." وقتی حسن از مشهد برگشت، سریع دست به کار شدیم و موشکی ساختیم که به مراتب از مدل روسی، بهتر و پیشرفته تر بود.