شنبه 92 آبان 4 , ساعت 10:6 صبح
 سلام دوستان گلم         |
امشب شب تولدمه...
من مانده ام و لیستی از آرزوهایی که ..........
برآورده خواهد شد؟!
نمی دانم
یک سال به عدد سال های عمرم اضافه شد
و یک شمع بیشتر باید فوت کنم
اما با همین یک شمع دنیا روشن میشود؟!
باز هم نمیدانم
چقدر عوض شده ام
اینقدر که آینه نیز مرا می شناسد؟
شاید گم شده ام
جایی،در میانه ی راهی پیچی را به اشتباه ......
شاید دور شده ام
از آنی که باید می بودم
شاید هم نه مسیر همین است
و من درست آمده ام
و باید به بهترین نحو ادامه دهم
باز هم نمی دانم
و من درست آمده ام
و باید به بهترین نحو ادامه دهم
باز هم نمی دانم
چون کمی به ظاهر طولانی شده گمانم اشتباه ست
من این ها را نمیدانم
فقط خوب میدانم که گم نشده ام
عزیزانی دارم مثل دشت گل سرخ
که دوستشان دارم
و آنها نیز مرا دوست می دارند
خورشیدی دارم هرصبح به من لبخند می زند
مهتابی دارم که هرشب برایم سبدی پر از ستاره دارد
و خدایی که همین نزدیکی ایست و او را حس می کنم
و می دانم
زندگی کوتاهتر از آن است که عشق ورزیدن را برای لحظه آخر
بگذارم . . .
بگذارم . . .
نوشته شده توسط رویا | نظرات دیگران [ نظر]
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
