سه شنبه 92 مهر 30 , ساعت 5:22 عصر
با اینکه اگه مثل دختر همسایه رو به روییمون که 1 ساال از من بزرگتره
16 سالگی ازدواج میکردم ... و 1 سال بعد ازدواج اولاد دار می شدم ...
الان اولاد اولم وقت دانشگاه رفتنش بود ... لاکن با این سن و سال هنوز
گاهی توی شهر دانشگاهیم دلتنگ میشم ... از نوع دلتنگی دانشجویی ...
با اینکه والدینم در تربیت اولادشان اصلا اهل لوس کردن و
این اطوارها نبودند ... که وابستگی ناشی از اون باعث این دلتنگی بشه ...
دلیل این دلتنگی رو نمی فهمم ...
البته روزهای اول عزیمت از ولایت به غربت این دلتنگی پر رنگتره ... رفته رفته کمرنگتر
و سپس محو میشه ...
نوشته شده توسط رویا | نظرات دیگران [ نظر]
لیست کل یادداشت های این وبلاگ