بسمه تعالی
ولادت دهمین گلبرگ آسمانی، آیینهی عصمت، هادی امّت، اسوهی مجد و شرافت، نای پرخروش ولایت،
ناخدای کشتی هدایت، حضرت امام هادی (ع) بر پیروان ولایت خجسته باد.
ای گوهر بحر آفرینش
وی چشم و چراغ اهل بینش
همنام علی مرتضایی
سرتا به قدم خدانمائی
امروز که دل قرین شادیست
میلاد تو ای امام هادی است
میلاد تو برهمه مبارک
بر مهدی فاطمه مبارک
برخورد امام هادی (ع) با زنی که مدعی شد زینب کبری دختر فاطمه الزهرا (س) است
زنی ادعا کرد که من زینب دختر فاطمه زهرا(س) می باشم متوکل زن را طلبید و گفت که زمان زینب تا به حال سالها گذشته تو جوانی. گفت: رسول خدا(ص) دست بر سر من کشیده و دعا کرده در هر چهل سال جوانی به من برگردد.
متوکل بزرگان آل ابو طالب و اولاد عباس و قریش را طلبید همه گفتند او دروغ می گوید، زینب(س) در فلان سال وفات کرده. زن گفت: اینها دروغ می گویند، من از مردم پنهان بودم کسی از حال من مطلع نبود تا اکنون ظاهر شدم، متوکل قسم خورد که باید از روی دلیل ادعای او را باطل کرد.
ایشان گفتند بفرست امام هادی را حاضر کنند شاید او از روی حجت، کلام این زن را باطل کند. متوکل امام (ع) را حاضر کرد و جریان را برای حضرت شرح داد. امام (ع) فرمود: دروغ می گوید حضرت زینب (س) در فلان سال وفات کرد.
متوکل گفت: دیگران این را گفته اند دلیلی بر بطلان حرف او بیان کن، فرمود: حجت بر بطلان حرف او این است که گوشت فرزندان فاطمه (س) بر درندگان حرام است، او را بفرست نزد شیران اگر راست می گوید شیران او را نمی خورند، متوکل به آن زن گفت چه می گویی. گفت: او می خواهد مرا به این سبب بکشد
حضرت فرمود: اینجا عده ای از فرزندان فاطمه(س) هستند هر کدام را که می خواهی بفرست تا این مطلب بر تو معلوم شود. راوی گفت: رنگ صورتهای همه در این موقع تغییر کرد، بعضی گفتند چرا حواله بر دیگری می کند و خودش نمی رود، متوکل گفت: یا اباالحسن چرا خودت به نزد آنها نمی روی؟ فرمود: میل داری بروم.
نردبانی گذاشتند امام (ع) داخل قفس و محل نگهداری حیوانات درنده شدند و در گوشه ای نشستند، شیران خدمت آن بزرگوار آمدند، از روی خضوع سر خود را در جلوی آن حضرت بر زمین نهادند آن حضرت دست بر سر آنها مالید و امر کرد که کنار روند تمام به کناری رفتند و اطاعت آن جناب را می نمودند.
وزیر متوکل گفت: این کار درست نیست هر چه زودتر او را از این مکان خارج کن. تا مردم این معجزه را مشاهده نکنند همینکه امام (ع) پا بر نردبان نهاد شیران دور آن حضرت جمع شدند و خود را به لباس آن حضرت می مالیدند حضرت اشاره کرد که برگردند و برگشتند، د راین موقع زن گفت: من ادعای باطل کردم ومن دختر فلان شخص هستم و فقر باعث شد که چنین نیرنگی بزنم. (منبع : خبرگزاری دانشجو)
التماس دعای فرج
لیست کل یادداشت های این وبلاگ