پنج شنبه 92 مهر 18 , ساعت 9:14 عصر
سه تار نوازی وصدای دلنشین استاد جلیل شهناز غزل اواز: مولانا من عاشق جانبازم از عشق نپرهیزم
من مست سراندازم از عربده نگریزم
گویند رفیقانم از عشق نپرهیزی ؟
در عشق بپرهیزم پس با چه برآمیزم؟
پروانه دمسازم میسوزم و میسازم
در پی خودی و مستی می افتم و می خیزم
گر سر طلبی من سر در پای تو اندازم
ور زر طلبی من زراندر قدمت ریزم
فردا که خلایق را از خاک برانگیزند
بیچاره من مسکین از خاک تو برخیزم
گر دفتر حسنت را در حشر فرو خواند
اند عرصات آن روز شوری دگر انگیزم
گو در عرصات آید شمس الحق تبریزی
من خاک سر کویت با مشک بیاویزم
نوشته شده توسط رویا | نظرات دیگران [ نظر]
لیست کل یادداشت های این وبلاگ